ناطور دشت
پرونده اصلی: چرا دانشکده‌ی ادبیات، صرفاً نگهبان سنت های ادبی‌ست
نویسندگان:
پرونده فرعی: شاعران جهان متحد شوید:20صدای زنانه به دو زبان ایرانی و آلمان
نویسندگان:
شعر استان ها:
شاعران این شماره:
بیست و نهم
ماهنامه ((وزن دنیا))
ناطور دشت
توضیحات

نسبت دانشکده‌ی ادبیات و شعر معاصر در وزن‌دنیا

شماره‌ بیست و نهم مجله‌ی وزن‌دنیا با پرونده‌ای مفصل درباره‌ی این پرسش که چرا دانشکده‌ی ادبیات، صرفا نگهبان سنت‌های ادبی‌ست و با شعر امروز نسبتی ندارد و همینطور پرونده‌ای به دو زبان فارسی و آلمانی در معرفی ۲۰ شاعر زن از دو کشور منتشر شد.

در این شماره‌‌، می‌توانیم از شاعران استان‌های تهران، اردبیل، ایلام، خراسان شمالی، خورستان، سیستان و بلوچستان، قزوین، کرمان، گلستان، لرستان، مرکزی، همزبانان و همینطور شاعران بخش کارگاه وزن‌دنیا شعر بخوانیم.

در بخش "تعریف و تبصره" شماره‌ی ۲۹، در پرونده‌ای مفصل به پاسخ این پرسش که چرا دانشکده‌ی ادبیات، صرفا نگهبان سنت‌های ادبی‌ست و با شعر امروز نسبتی ندارد پرداخته‌ایم.

آنوشا نیک‌سرشت و صابر محمدی گفت‌وگویی پیرامون ارتباط دانشگاه با بدنه‌ی شعر نو در ایران و غرب با دکتر احمد کریمی‌حکاک داشته‌اند.

فرشاد سنبل‌دل در یادداشتی با عنوان "ذوق سلیم" موضوع کانون‌سازی ادبی و حذف شعر معاصر فارسی از دانشکده‌های ادبیات را مورد بررسی قرار داده است.

مسعود جعفری‌جزی، کامیار عابدی، نوید نادری و گلاله‌ هنری در میزگردی به بحث درباره‌ی نسبت دانشگاه و شعر معاصر پرداخته‌اند.

محمدحسین دلال‌رحمانی در یادداشتی با عنوان "تاریخ طرد" تبارشناسی نزاع دانشکده‌ی ادبیات با ادبیات نو را بررسی کرده است.

روح‌انگیز کراچی در یادداشتی چند گزاره درباره‌ی خلا پژوهش‌های علمی درباره مفاهیم کلیدی شعر را مطرح کرده است.

حسام نقره‌چی یادداشتی درباره‌ی معاصر بودنِ دانشگاه با ادبیات، با عنوان "همزمانی ناممکن" نوشته است.

فاطمه مهری در یادداشتی با عنوان "از‌ سر باز کردنِ آکادمیک" وضع شعر معاصر در درس‌نامه‌ها و برنامه‌های درسی مصوب وزارت علوم را مورد بررسی قرار داده است.

گلاله هنری در یادداشتی درباره‌ی رویکرد پژوهش‌های دانشگاهی به شعر معاصر نوشته است.

رضا رحمتی‌راد در یادداشت خود به بررسی نسبت شعر و آکادمی در غرب پرداخته است.

روجا چمنکار در یادداشت "آلترناتیو یا مکمل دانشگاه" نگاهی به جایگاه کارگاه‌های آزاد شعر و نوشتن خلاق داشته است.

و محمدمهدی مقیمی‌زاده مروری انتقادی بر کارنامه‌‌ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در زمینه‌ی شعر نو داشته است.

سرمقاله‌ی این شماره توسط میترا فردوسی، با عنوان "بیگانگی از امر انضمامی" به رشته‌ی تحریر درآمده است.

در بخش در دوردست این شماره، در پرونده‌ای با عنوان "شاعران جهان متحد شوید"، ۲۰ صدای زنانه به دو زبان ایرانی و آلمانی را بازتاب داده‌ایم. در این بخش نمونه‌هایی از شعر شاعران زن در ایران و آلمان را به دو زبان فارسی و آلمانی گرد آورده‌ایم. گردآوری و ترجمه‌ی مطالب این پرونده بر عهده‌ی علی عبداللهی بوده است.

 

سرمقاله

بیگانگی از امر انضمامی

   میترا فردوسی

۱  دانشگاه ایرانی با سبقه و تاریخی که دارد، همیشه یکی از پیشران‌های اصلی تفکر و گفتمان‌سازی در ایران بوده است. در موضوع شعر و ادبیات هم به همین ترتیب دانشکده‌های ادبیات تأسیس شدند تا بتوان عالمانه‌تر به گنجینه‌های غنی شعر فارسی پرداخت. ابتدا هم چنین بود. اما رفته‌رفته هر چه از مبدأ و لحظه‌ی تأسیس این دانشکده‌ها دورتر شدیم و هم‌زمان با بالیدن شعر نو در ایران، پیوند این نهاد با بدنه‌ی شعر معاصر کم‌رنگ‌تر شد. ما در پرونده‌ی اصلی شماره‌ی ۲۹ وزن دنیا، دنبال علت‌های این گسست بودیم. می‌خواستیم به چیستی و چگونگی ارتباط دانشگاه با شعر معاصر فارسی نگاهی دقیق‌تر داشته باشیم. سؤال‌هایی داشتیم از این دست که دانشگاه اساساً باید چه زاویه‌ی نگاهی به شعری داشته باشد که در حال نوشته‌شدن است؟ چگونه باید با آن مواجه شود؟ آیا ابزار تحلیل آن را دارد یا نه؟ آیا دانش کافی از نسل‌های قبل برای شناختن و تحلیل و پژوهش در این نوع شعر به نسل‌های جدیدتر منتقل شده است؟ آیا دانشجویان مشتاق به آموزش و پژوهش در حوزه‌ی شعر معاصر ـ که تعدادشان هم روزبه‌روز افزوده می‌شود ـ منبع قابل‌توجه و راهنمای نظری و عملی مشخصی در اختیار دارند؟ از طرف دیگر، آیا شاعران معاصر فرصت این را دارند تا دسترسی به نظریه داشته باشند یا شعر خود را در آینه‌ی نقد و نظر دانشگاهی ببیند؟

۲  دانشگاه ایرانی به‌ شیوه‌ی دیگرِ نهادهای قدرت در ایران، در ادوار گوناگون، محل منازعات کوچک و بزرگ فراوانی بوده و اوج و فرودهای زیادی را از سر گذرانده است. گاه درگیر مناسبات سیاسی‌ شده و رسالت خود را گم کرده و گاه در دورترین فاصله با علم روز دنیا، با محتوای کسالت‌باری سر دانشجویان را به علوم بی‌مصرف گرم می‌کرده و گاه برعکس، دانشگاه محلی می‌شده برای ترجمه و تکرار طوطی‌وار نظریه و گزاره‌های علمی دنیا، بدون اتکا به زمینه و بافتار جامعه‌ی ایران، آن هم به بدترین شکل ممکن. اما از همه‌ی این وضعیت‌های نام‌برده بدتر زمانی است که دانشگاه، به دلایل گوناگون ـ ایدئولوژیک یا غیرایدئولوژیک ـ از آینده روی بگرداند و رو به گذشته و در گذشته غرق شود. این همان سنتی است که دانشکده‌های ادبیات دانشگاه‌های ایران آن را دنبال و حتی به آن افتخار می‌کند. در واقع، آنچه در دانشکده‌های ادبیات ایران خصوصاً در دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران می‌گذرد نوعی بیگانگی از «لحظه‌ی اکنون» و طرد شعر معاصر یا هر جریان ‌شعری زنده است. گویی از دروازه‌ی این دانشکده‌ها، «امروز» اجازه‌ی ورود ندارد و اگر هم در ایامی ناپرهیزی شود، این ارتباط خارج از حلقه‌ی مشهد و فراتر از نام‌هایی چون اخوان ثالث ـ که در ایام قدرتمندی هم‌شهری نامدارش دکتر شفیعی کدکنی پایش به دانشگاه باز شد ـ پیش‌ نخواهد رفت. من نام این وضعیت را نسیان به خون زنده‌ی شعر می‌گذارم. چیزی که به زبان جامعه‌شناسی می‌توان آن را به طرد امر انضمامی ترجمه کرد. گویی اصحاب دانشکده‌های ادبیات چنان شیفته‌ی امر انتزاعی در گذشته‌ای دور هستند که دیگر نسبتشان با واقعیت جاری امروز قطع شده است و البته که در این بی‌خبری دامنه‌دار هیچ فضیلتی نیست.

  ۳  قضیه‌ی خصومت با شعر معاصر در دانشکده‌های ادبیات ما، بسی بزرگ‌تر از دشمنی یک یا دو استاد صاحب نفوذ با شعری است که نمی‌شناسندش؛ موضوع درباره‌ی نبرد گفتمانی سنت‌گرایان صاحب نفوذ با امر نوست که در همه‌ی سال‌های پس از مشروطه در ایران خیلی از فرصت‌های نوشدن و پوست‌اندازی را از این سرزمین دریغ کرده است. گویی هر آنچه خارج از سنت گذشتگان است منحط و فاقد شأن و حیثیت مطالعه است. البته که در این بین بازنده‌ی اصلی دانشگاه است. چرا که شعر نو به‌مثابه‌ی یکی از نمادین‌ترین وجوه حلول امر نو در ایران، نه‌تنها از این نفی سیستماتیک آسیب نمی‌بیند بلکه این فرصت را پیدا می‌کند که رها از انقیاد نهاد قدرت، راهش را به کارگاه‌ها و زیرزمین‌ها و شب‌های شعر و نهادهای آکادمیک موازی بکشد و جسورانه به تجربه‌های بدیع خوشامد گوید. بگذریم از این‌که در این آزمون و خطاها چقدر راه گم شده؛ مهم این است که در نهایت یک قرن پس از نیما، خروجی کار شعر معاصر ما چنان قابل‌ملاحظه شده که بر خلاف سنت استادان دانشکده‌های ادبیات، دسته‌دسته از دانشجویان این رشته، به پژوهش و مطالعه در این جریان‌های شعری معاصر و شاعران امروز تمایل پیدا می‌کنند و بدون این‌که ورودی علمی در دانشگاه در این رابطه دریافت کنند، خروجی‌های قابل‌ملاحظه‌ای از آن‌ها در قالب پایان‌نامه یا مقاله تولید می‌شود. گویی دانشجویان ادبیات دیگر به این واقعیت تلخ تن نخواهند داد که در دانشکده‌های ادبیات، برای کالبدشکافی همیشه دسترسی به گذشته‌ی شعر ایران داشته باشند، اما از گرفتن نبض بخش زنده‌ی آن محروم بمانند.

  ۴  بگذارید این نوشته با گفتن از غم‌ بزرگ‌تری پایان یابد. جای بسی دریغ است که دانشکده‌های ادبیات در سرزمین شعر و ادبیات، روی از بخش بزرگی از امکان‌های گشوده‌ی شعر معاصر برای فربه‌تر‌شدن فرهنگ و تاریخ این سرزمین برگردانند، اما از آن دریغناک‌تر و سخت‌تر آن‌که ببیینم دانشگاهی که روزی در آن ادبا و فضل‌شناسان و عالمان بزرگی ـ بماند این‌که چه گرایش و سلیقه‌ی ادبی‌ای دارند ـ قدم می‌زدند به این مرتبه از افول فرو غلتد که امروز دچار آن‌ است. همه‌ی ما می‌دانیم که آنچه امروز نهاد علم در حوزه‌ی شعر و ادبیات تجربه می‌کند چیزی بالاتر از دعوای کهنه ‌و نو و تضاد بین طرفداران شعر معاصر و سینه‌چاکان شعر کهن است. چرا که امروز اساساً استقلال و مرجعیت علمی و ادبی نهاد دانشگاه با اخراج فله‌ای استادان قابل‌اعتنا و صاحب‌نظر و استخدام تحمیلی استادنماهایی که این روزها نقل محافل است زیر سوال است و این چیزی بیش از وهن دانشکده ادبیات در ایران است. بیش‌تر از انحطاط.